سه شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۵:۱۰ ق.ظ

درباره سايت

قیلوله

قیلوله سایت جامع پیرامون مسائل مختلفی چون: دین واندیشه، روانشناسی، پزشکی و سلامت، دورس حوزوی، کامپیوتر و اینترنت و... است

بايگاني

محبوب ترين ها

تصاوير برگزيده

شبکه هاي اجتماعي

با منفی‌باف‌ها چه باید کرد؟

 روانشناسی

 

کارمون تمومه... من می‌دونم!!

شخصیت "گلام" در کارتون گالیور یادتان هست؟ همان شخصیتی که چهره درهمی داشت و مدام با لحنی خاص می‌گفت: "من می‌دونم... کارمون تمومه!! من می‌دونم!" تا حالا برایتان اتفاق افتاده که وقتی با کسی مواجه می‌شوید، بلافاصله بعد از چند برخورد ساده، شخصیت "گلام" در ذهنتان تداعی شود؟ در مورد خودتان چطور؟ تا به حال به شما گفته‌اند که شبیه این شخصیت هستید؟ یکی از هم‌کلاسی‌هایم بود که همه، او را به شخصیت "گلام" شبیه می‌دانستند. بیشتر بچه‌های کلاس تمایل نداشتند با او معاشرت کنند؛ چون آن‌قدر پیش‌گویی‌های منفی می‌کرد که حوصله آدم سر می‌رفت. آن روزهایی که با او همکلاس بودم خیلی در مورد شخصیت او و مشکلاتی که اطرافیانش احتمالا دارند، فکر نمی‌کردم. آن روزها نمی‌دانستم این شخصیت جالب که برای ما تداعی‌‌کننده ماجراهای زیبای گالیور بود، می‌تواند این همه مشکلات و بدبختی را تحمل کند و برای اطرافیانش دردسرساز باشد. با زندگی این شخصیت‌ها وقتی آشنا شدم که ایمیل همسر یک فرد منفی‌باف را خواندم. او می‌خواهد بداند آیا واقعا راه‌حلی برای درمان این ذهن منفی‌باف وجود دارد یا نه؟! بخشی از ایمیل آقای "س" از تهران:

 

"از وقتی با همسرم زندگی می‌کنم باورم شده که ذهن ما می‌تواند خوبی‌ها و بدی‌ها را به سمت خود جذب کند. او با این ذهن کج و منفی‌نگرش مرا بدبخت کرده است. هرچه بدی و بیچارگی است به سراغمان می‌آید. از بس می‌گوید من مطمئنم این اتفاق بد می‌افتد؛ من مطمئنم پولمان را می‌خورند و ورشکست می‌شویم؛ من می‌دانم تو تصادف می‌کنی و هزار تا من می‌دانم تلخ و منفی دیگر، همه و همه کم ‌و بیش اتفاق می‌افتد... اخیرا با یک مشاور صحبت کردم و او گفت که باید برای درمان، مراجعه کند. به محض اینکه این موضوع را مطرح کردم و گفتم مشاور، افکارت را مثبت می‌کند و زندگی‌مان را زیر و رو خواهد کرد، شروع کرد به گریه و زاری و گفت که من می‌دانم تو قصد داری به همه بگویی من دیوانه‌ام، می‌دانم که آخرش بهانه درست می‌کنی و طلاق‌ام می‌دهی... راستش را بخواهید خسته شده‌ام و این روزها فقط به طلاق فکر می‌کنم. آیا راه دیگری هم هست؟"

 

نظر دکتر بدری ‌سادات بهرامی، مشاور خانواده:

مغز ما مثل کامپیوتر است که پردازش اطلاعات مرتبا در آن صورت می‌گیرد. معمولا بر اساس اطلاعات اولیه‌ای که به آن می‌دهیم اطلاعات جدیدی را پردازش می‌کند و در خود جای می‌دهد؛ پس مهم این است که نخستین اطلاعاتی که در ذهن ما ثبت می‌شود چطور و از کجا می‌آید؟ معلوم است، پدر و مادرهای ما با رفتارهایشان، کلامشان و راهنمایی‌هایی که می‌کنند، اطلاعات نخستین را به ما می‌دهند؛ پس خانواده و والدین ما نه تنها اطلاعات اولیه و پایه‌ای را در اختیارمان می‌گذارند، بلکه در سال‌های بعدی باز هم اطلاعات مرتبطی را به ما می‌دهند که مغز ما می‌تواند آن ها را ثبت و پردازش کند. اگر ما در خانواده‌ای بزرگ شویم که مدام جنبه‌های منفی‌ شخصیت ما را یادآور شده و مورد سرزنش قرار داده‌اند و حتی هر عملکرد کوچکی را زیر سوال برده‌اند، قطعا در حال حاضر موجودی خواهیم بود که اعتماد به نفس نداریم. اگر خانواده ما در ارتباط بین‌فردی خود با دیگران همیشه جنبه‌های منفی داستان را برای ما گفته‌اند؛ به‌عنوان نمونه: "دیدی عمو این کار را کرد؟ منظورش چنین و چنان بود... دیدی خاله فلان حرف را زد؟ حتما منظورش این بوده که تو را مسخره کند..." این حرف ها باعث شده‌اند ذهن ما پر از تیرگی و منفی‌گرایی شود. خانواده ما در واقع با این کارها به ما آموخته‌اند که باید فقط از این عینک تیره‌ای که به چشم زده‌ایم دنیا را ببینیم. برای همین است که ما جهان و آنچه در اطراف آن است را تیره و تار می‌بینیم و هیچ چیز روی مثبت و خوشایند ندارد. این عینک بدبینی و تیره‌ای که در سال‌های نخستین زندگی توسط خانواده ما برای‌مان تهیه شده است و جلوی چشم‌های‌مان قرار گرفته، چنان با زندگی ما عجین می‌شود که یادمان می‌رود آن را بر چشم داریم. باورمان می‌شود که دنیا و آدم‌های اطراف‌مان واقعا به همین تیرگی هستند.

 

به قول مولوی:

پیش چشم‌ات داشتی شیشه کبود

زان سبب عالم کبودت می‌نمود

 

در قدم بعدی، چون ما با این دید منفی وارد جامعه می‌شویم می‌توان گفت جامعه هم نقش مهمی در دید منفی‌بافی ما دارد. در نظر بگیرید همین کودکی که با دید منفی و بدون داشتن اعتماد به نفس پرورش یافته وارد مدرسه می‌شود، چون دایم مورد سرزنش قرار گرفته است و هیچ یک از توانمندی‌های خود را باور ندارد، در نتیجه با اینکه درس‌‌ها را خوب می‌خواند اما در باورش این است که حتما نمره بدی خواهد گرفت. حتی وقتی نمره‌‌اش خوب می‌شود با خودش می‌گوید: "عجب شانسی آوردم که نمره‌ام خوب شد. معلمم خیلی به من ارفاق کرد وگرنه نمره‌ام خوب نمی‌شد." گاهی نیز این جملات را والدین، همان والدین ناآگاهی که دید غلط و منفی را به کودک آموزش داده‌اند، بر زبان می‌آورند: "نکنه باز هم همون شاگرد اولتون کنار تو نشسته بود که نمره‌ات خوب شده؟... راستش را بگو معلمتون به تو ارفاق نکرد؟" خلاصه این که این دانش‌آموز منفی‌باف حالا با داشتن عینک بدبینی و تصورات و اطلاعات منفی که والدین‌اش در ذهن او کرده بودند، بزرگ می‌شود و با رفتن به کلاس‌های بالاتر به جایی می‌رسد که قبل از امتحان دادن و بعد از آن مطمئن است امتحانش را خراب می‌کند. به این باور می‌رسد که امتحانش را خراب کرده و منتظر نمره بد می‌ماند. این بچه‌ها در روابط بین فردیشان نیز دچار مشکل می‌شوند و تبدیل به بزرگترهایی می‌شوند مانند همسر آقای "س"

حتما بزرگ‌تر‌هایی را دیده‌اید که از هر کار و رفتار دیگران تعبیر و تفسیر خاصی می‌کنند. البته بیشتر این تفسیرها که زاییده ذهن بیمار آنهاست، تعبیرهای منفی است. حتی وقتی از چنین فردی تعریف ‌کنیم و مثلا در یک میهمانی به او بگوییم: "چه قدر این لباست قشنگه، خیلی بهت می‌آد!" می‌گوید: "مسخره می‌کنی؟!" و شما ادامه می‌دهید: "نه! چرا باید مسخره‌ات کنم؟!" و هر چه اصرار می‌کنید باز هم در نهایت می‌گوید: "بگو کجای لباس‌ام بد است؟ خیلی زشت شد‌ه‌ام، نه؟" شما با این رفتار او دیگر بیزار می‌شوید که در موردش نظر بدهید و با خودتان عهد می‌بندید که بعد از این، دیگر در مورد او و کارهایش اظهارنظر نکنید. اصلا شاید تصمیم بگیرید روابط با او را نیز محدودتر کنید که مدام نیازمند تحمل این رفتار خسته‌کننده نباشید. به هر حال، اینکه او در پی هر رفتار شما یا کلامی که بر زبان می‌آورید دنبال تعبیر و یافتن تفسیر معناداری باشد خوشایند نیست. کمتر کسی حاضر است چنین رابطه‌ای را حفظ کند. این افراد منفی‌باف، یک خصیصه مهم دارند؛ ناامیدی. واقعیت این است که نادیده گرفتن افق روشن در زندگی، مهم‌ترین مانع برای حرکت ما در طول زندگی است.

شاید شما نتوانید تصور کنید زندگی کردن کنار این آدم‌های منفی‌باف چه به عنوان همسر، چه همکار و چه دوست، چه قدر سخت است؟ اما به هر حال باید به این افراد کمک کرد تا به سمت زندگی کردن و حرکت و پویایی برگردند. کاری که ما انجام می‌دهیم همین است که به تدریج نگاه آن ها را به دنیا تغییر می‌دهیم. این تغییر نگرش و دیدگاه، کار ساده‌ای نیست که با خواندن این مقاله یا مطالعه یک کتاب یا حتی مراجعه به مشاور و پزشک صورت بگیرد. زمان زیادی احتیاج است تا فرد، نسبت به خودش (شخصیت خودش، باورها و شناختی که از خودش دارد) و اطرافیانش تغییر نگرش پیدا کند. کاری که ما به عنوان مشاور انجام می‌دهیم آن است که ذهن‌ این فرد را واضح و روشن کنیم تا بتواند کم‌کم و به مرور باورهای غلط ذهنی‌شان را بشناسد، آن ها را تخریب کند و به مرور جایگزین باورهای درست و سالم کند.

نکته جالب در مورد افراد منفی‌باف آن است تا زمانی که آنها هنوز باورهای غلط و منفی دارند چهره خاصی دارند؛ چهره‌ای کاملا منقبض و ناراحت، درست مانند شخصیت "گلام" در گالیور، به محض اینکه این تغییر بزرگ در آن ها صورت می‌گیرد حتی چهره آن ها نیز عوض می‌شود. اگر بعد از مدتی یعنی پس از طی پروسه کند درمان و تغییرات، آن ها را دوباره ببینید، مشکوک می‌شوید آیا او همان فردی است که می‌شناختید و دیده بودید یا نه؟! چند هفته پیش یکی از مراجعان آمد و با دیدنش و مشاهده این تغییر بارز در چهره، از او پرسیدم آیا واقعا تو همان دختر هستی؟! می‌گفت: "این روزها هر کس مرا می‌بیند همین جمله را می‌گوید. من فقط فکر بیمار و ذهن منفی‌باف‌ام را عوض کردم. حتی در آرایش صورت و موهایم هم تغییری نداده‌ام؛ اما همه می‌گویند که چقدر عوض شده‌ای! پوستت را کشیده‌ای؟! الان به این باور رسیده‌‌ام که واقعا چهره‌ام آویزان بوده و انگار با اصلاح افکار و ذهنم، پوست خود را بازسازی کرده‌ام."   این دختر خانم راست می‌گفت؛ پس شما بعنوان کسانی که با این افراد منفی‌باف و با این گلام‌ها زندگی می‌کنید باید کمک‌شان کنید حتما با مشاور صحبت کنند. این گروه، وقتی ذهن بیمارشان را درمان کنند دوست‌های زیادی پیدا ‌کرده و روابط سالم و جدیدی را آغاز می‌کنند که برای‌شان خوشایند خواهد بود. دوباره زنده می‌شوند و از زندگی لذت می‌برند... و اما نکات مهم دیگری که باید بدانید شامل این موارد است:

 

1- تغییر نگرش، پروسه‌ای طولانی است. آدمی که 30 سال نگاه منفی به زندگی داشته است، ظرف یکی دو ماه نمی‌تواند اصلاح شود و به زمان نیاز دارد اما مهم‌ این است که این تغییر، میسر و شدنی است.

 

2- نکته بعدی اینکه لازم است از یک مشاور بپرسید چطور باید فرد منفی‌باف را راضی کنید برای درمان‌اش اقدام کند.

 

3- کسانی که با این افراد زندگی می‌کنند، به ویژه همسران آن ها، باید بدانند این گروه تحت‌تاثیر یک دوره طولانی زندگی و در بستر گذشته‌ای که داشته‌اند دچار این مشکل شده‌اند؛ پس باید آنها را همدلانه درک کنند.

 

الهه رضائیان، منبع: هفته نامه سلامت

www.salamatiran.com

نظرات (۰)
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی